1. حجاب و مسئولیتهای اجتماعی
«هر فردی در برابر جامعه خود مسئول است. این مسئولیت، عام است؛ یعنی هم شامل زنها میشود و هم شامل مردها.
پارهای از مسئولیتهای زنان به حجاب آنان بستگی دارد. زن اگر حجاب داشته باشد، بار اینگونه مسئولیتها را بر دوش میگیرد و شخصیت و عظمتش بالا میرود؛ اما اگر جامه مقدس حجاب را از تن بدرد، از عهده انجام اینگونه مسئولیتها، برنمیآید» (مصطفوی، 1369، ص 45).
2. حجاب و سلامت اخلاق جامعه
همواره باید هرچه به سلامت اخلاق جامعه لطمه میزند، ریشه کن شود و هرچه سلامت اخلاق جامعه را تضمین میکند، تقویت گردد.
هرچه گرایش جامعه به حجاب شدت یابد، از مفاسد اخلاقی و اجتماعی، کاسته میشود. سلامت اخلاق جامعه، از اهداف عالیه اسلام است. پیامبر اکرم فرمودند: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»: من برای تمام کردن مکارم اخلاق، مبعوث شدم (همان). حجاب زن، به نص قرآن کریم، عفاف اوست و عفاف او، خدمتی است به سلامت جامعه.
زن با پوشش شرعی خود، خانواده را استوار و پابرجا میسازد و بیهوده، افراد را تحریک نمیکند و هوسها را بر نمیانگیزد و مردها را به مفسده نمیکشاند. زن با پذیرش حجاب اسلامی، بزرگترین و ارزندهترین خدمات را به خانوادهها و جوانها و بالاخره جامعه میکند؛ زیرا اخلاق و پاکی و فضیلت را رونق و رواج میبخشد.
زنانی که جسم خود را پربهاتر از آن میدانند که اجازه دهند، هر چشمی از آن تمتع گیرد، هر هوسی بدان گرایش یابد، بر مسند والای فضیلت نشستهاند. کار این گونه زنان پیامبر گونه است؛ زیرا بعثت پیامبران، به منظور تکمیل و تتمیم اخلاق است.
اسلام از بیحجابی و بدحجابی بیزار و متنفر است؛ زیرا اینهایند که با متزلزل کردن اخلاق و فضیلت، اسلام را در بین مردم، ضعیف و لگدمال میکنند. زنان باحجاب، خدمتگذار واقعی دین و اخلاق و زنان بیحجاب و بدحجاب، عامل براندازی و بنیانکنی دین و اخلاقند (همان، ص 52).
3. حجاب و شخصیت زن
«شخصیت، مجموعه افکار و عواطف و عادات و اخلاقیات یک انسان است و خلاصه هرچه به یک شخص مربوط میشود، بیرون از وجود او نیست و شخصیت اوست. تنها راه بالا بردن شخصیت زن را حجاب او میدانیم. اگر او به حجاب روی آورد، پایگاه خانوادهگیاش قوی میشود. مردها، ناچار میشوند به زندگی خانوادگی خود، ارج نهند و به همسران خود واقعا توجه کنند.
علو شخصیت زن در این است که کمال همسری و کمال مادری و کمال اجتماعی را برای خود احراز کند. بیحجاب در بعد همسری و مادری، شکست خورده و در بعد فعالیتهای اجتماعی، ابزار و بازیچه و ملعبه شده و خواه ناخواه سقوط کرده است» (همان، ص 52ـ55).
اسلام مخصوصا تأکید کرده است که زن هر اندازه متینتر و با وقارتر و عفیفتر حرکت کند و خود را در معرض نمایش برای مرد نگذارد، بر احترامش افزوده میشود (مطهری، 1373، ص 59).
«به طور کلی اشیایی که در همه جا یافت میشود و دسترسی به آن به آسانی صورت میگیرد، از ارزش کمتری برخوردار است. از طرفی بشر همواره اشیای ذیقیمت خود را از دسترس دیگران دور نگه میدارد و به شیوهای خاص از آن
مراقبت مینماید. اسلام که زن را گوهر گرانبهای هستی و دارای شخصیت کامل انسانی میداند، حجاب را همچون صدف بهترین وسیله برای حفظ و ثبات آن شخصیت معرفی کرده است. آنان که زنان را تشویق به آرایش و تزیین و نمایش زیباییهای جسمی خود مینمایند، در حقیقت زن را فاقد شخصیت و روح انسانی میشمارند که باید با تزیین و نمایش زیباییهای جسمی، منزلت اجتماعی مناسب خویش را به دست آورد. تجربه نیز این مطلب را ثابت کرده است.
قبل از ظهور اسلام، نه تنها زنان ارزشی نداشتند؛ بلکه داشتن یک دختر ننگ به حساب میآمد: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ» (نحل: 58) در چنین جامعهای بیحجابی که علامت آن بیارزشی بود، رواج داشت. اسلام مقام زن را بالا برد و شخصیت او را مورد تکریم قرار داد و با آوردن قانون حجاب حفظ و دوام این شخصیت را برای همیشه بیمه کرد (محمدی آشنایی، 1370، ص 35).
دکتر گوستاولوبون مورخ معروف فرانسوی میگوید: این مطلب نیز روشن شد که اسلام در بهبودی وضع زنان بسیار کوشیده است و نخستین مذهبی است که مقام زن را بالا برده و روی هم رفته زنان مشرق زمین از نظر مقام و احترام و شخصیت علمی و تربیتی و سعادت، بهتر از زنان اروپایی هستند. اسلام نه تنها زن را یک انسان کامل میداند، بلکه احترام به او را ملاک کرامت انسان معرفی میکند: «ما اکرام النساء الا الکریم و ما اهانهن الا اللئیم»: هرگز زنان را گرامی نمیدارند مگر کریمان با کرامت و به آنان اهانت نمیکنند مگر لئیمان بیارزش (پاینده، 1373، ص 318).
بر این اساس، حجاب وسیلهای است در خدمت زن تا موفقیت خویش را در جامعه تحکیم کرده و شخصیت و احترام خویش را فزونی بخشد. قرآن در این زمینه میفرماید: «ای پیامبر به همسران و دخترانت و همه زنان مسلمان بگوی که روسریها را به خویش نزدیک سازند تا [به عفاف] شناخته شوند و مورد آزار اوباشان قرار نگیرند. خداوند آمرزنده و مهربان است»: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیًما» (احزاب: 59).
عصمتیان را به مقام جلال جلوه حرام است مگر با حلال
ویلیام جیمز روانشناس معروف، در تأیید این مطلب چنین میگوید: زنان دریافتند که دست و دل بازی، مایه طعن و تحقیر است. این امر را به دختران خود یاد دادند (محمدی آشنایی، 1370، ص 35).
4. حجاب و استحکام خانواده
«شک نیست که هر چه موجب تحکیم پیوند خانوادگی و سبب صمیمیت رابطه زوجین گردد، برای کانون خانواده مفید است و در ایجاد آن باید حداکثر کوشش مبذول شود و بالعکس هر چیزی که باعث سستی رابطه زوجین و دلسردی آنان گردد، زیانمند است و باید با آن مبارزه کرد. فلسفه پوشش و منع کامیابی جنسی از غیر همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگی این است که همسر قانونی از لحاظ روانی عامل خوشبخت کردن او به شمار برود؛ در حالیکه سیستم آزادی کامیابی، قانونی از لحاظ روانی یک نفر رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار میرود و در نتیجه کانون خانوادگی بر اساس دشمنی و نفرت پایهگذاری میشود.
بنابراین زنان با حجاب خود موجب تحکیم خانواده شخصی و دیگران میشوند؛ چراکه با حجابشان اطمینان و اعتماد شوهرشان را به پاکی خود جلب میکنند و باعث تحکیم خانواده میگردند؛ اما نقش آنان در تحکیم خانوادههای دیگر، بدین لحاظ است که مردان از تمتعات خارج از محدوده زناشویی محروم میشوند و طبعا به همسران خود بیشتر توجه میکنند (مطهری، 1373، ص 89 / مصطفوی، 1369، ص 56).
5. حجاب و آزادی زن
«اینکه زنان باید حجاب را رعایت کنند، زور و دستوری از ناحیه مردان نیست تا آزادی آنان را سلب کنند، بلکه وظیفه شرعی آنان است که حجاب را رعایت کنند. زنان با حجاب در فعالیتها و رفت و آمدهای خود، آزادترند؛ زیرا مردان بوالهوس اطمینان دارند که اینها، طعمه و ملعبه نمیشوند؛ بنابراین کمتر بر آنها ایجاد مزاحمت میکنند.
زن با حجاب، مظهر عفاف شناخته شده است و لذا در خانه و خارج خانه مزاحمتی ندارد. و آزادانه دنبال کارها و مسئولیتهای خویش است» (مطهری، 1373، ص 100ـ101).
قرآن کریم در دو مورد به این مطلب اشاره کرده است. یکی اینکه میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیًما» (احزاب: 59): ای پیامبر به زنان و دختران خود و به زنان مؤمن بگو که پوششهایشان را به خود بپیچند که این، نزدیکتر است به اینکه به پاکی و عفاف شناخته شوند که از طرف افراد هرزه مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خداوند آموزگار و مهربان است.
ام سلمه، همسر پیامبر گرامی اسلام میگوید: هنگامی که این آیه نازل شد،
زنان انصار در موقع خروج از خانه، چنان خود را در پوشش سیاه میپوشیدند که گویا روی سر آنها کلاغ نشسته بود و چون کیسهای سیاه به خود پوشانده بودند که سراپایشان گرفته بود (طباطبایی، 1370، ج 16، ص 517).
بنابراین بیحجابی و بدحجابی، برای زنها ایجاد مزاحمت میکند؛ اما هنگامی که اهل حجاب باشند، مزاحمتی بر آنان نیست.
در آیه دیگر خداوند میفرماید: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب: 33): در سخن گفتن خضوع نکنید که آنکه دلش بیمار است، طمع میکند و سخن نیکو بگویید.
در حقیقت آنچه مورد نهی و منع است، تحریک و تطمیع است؛ به سخن خاضعانه باشد یا به هر نحوی دیگر.
6. پاکی و طهارت
در قرآن مجید، در موارد بسیاری تصریح شده است که فلسفه فلان حکم طهارت است؛ مثلاً درباره زکات میگوید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم» (توبه: 103): از اموال ایشان زکات بگیر تا آنها را طهارت بخشی.
خداوند نمیخواهد که شما را به مشقت بیندازد، بلکه میخواهد که شما را طهارت بخشد. درباره اینکه نباید زنهای مطلقه را با سختگیریها و اشکالتراشیها از ازدواج مجدد بازداشت، میفرماید: «ذَلِکُمْ أَزْکَی لَکُمْ وَأَطْهَرُ» (بقره: 232).
هنگامی که در سوره احزاب، دستور میدهد که: هرگاه از زنان پیامبر چیزی میخواهید از پشت پرده بخواهید، میگوید: «ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ»: این برای طهارت دلهای شما و دلهای آنها، مفیدتر است (احزاب: 53).
هنگامی که به مردهای مؤمن، دستور فروپوشیدن چشم و عورت، از نظر و آمیزش نامشروع میدهد، میگوید: «ذَلِکَ أَزْکَی لَهُمْ» (نور: 30): این برای رشد و تکامل ایشان، سودمندتر است.
در اسلام، اصل، پاکی و طهارت قلوب و ارواح است و هر کاری که به این اصل لطمه بزند، مردود و مبغوض است. پاکی و طهارت زن، رمز موفقیت او در خانواده و اجتماع است. چنین زنی برای شوهر همسری ایدهال، و برای فرزندان، مادری نمونه و برای جامعه خدمتگذاری قهرمان است.
اگر پاکی را از زن بگیری، همچون علف سبزی است که در مزبله روییده و نفرتآور است و اگر پاکی را به او ارزانی بداری، گوهر یکتای عالم خلقت و مفخر خانواده و اجتماع است. زنی که در بستر و پوشش خود باقی بماند، همواره شکوه و طراوت دارد و به دست بدخواهان، پرپر و تباه نمیشود؛ اما زنی که از بستر و پوشش، بیرون آید و دامن بگسترد، خزان وجود خود را اعلام کرده و ارزش زنانگی خود را از دست میدهد (مصطفوی، 1369، ص 59ـ61).
7. نقش دفاعی حجاب
در این مقام بجاست بار دیگر، به نقش و اهمیت حجاب و پوشاندن زن خود را از مردان بیگانه، توجه گردد که اگر همراه با ایمان و تقوا باشد، صددرصد از کید و مکر و اغفال و فریب مردان پست و پلید در امان توانند بود؛ زیرا از برکت ایمان و تقوا، یعنی حجاب درونی، فاسدان بر دل او راهی ندارند تا در آن نفوذ کرده و آن را منقلب سازند؛ صرف نظر از اینکه به جهت محجوب بودن و پوشیده ماندن اعضا و جوارح حساس و حتی صورت زن از اغیار، نه مورد توجه مفسدان و اغفالگران واقع میشود و نه آنان به زنی که مورد توجه واقع نشده طمع مییابند تا زحمت دسیسهچینی و اغفال او را به خود دهند؛ و اگر زن از مراتب کمال ایمان و تقوا هم بیبهره باشد، باز حجاب ظاهری و چادر سیاه که کمتر از بیحجابی و چادر رنگی جالب توجه است، در رفع بلا نقش مؤثری دارد و همین اصل با وجود نوسانات شدید «زنربایی» و تعمیم آن، باز در نجات زن از مهلکه بیتأثیر نمیتواند باشد؛ چراکه وقتی زن خود را با پوشش و آرایش جالبی عرضه نکرده و خودنمایی نکند، طمعی بدان شدت در دلهای پست و پلید و بیمار ایجاد نمیشود که مورد توجه و سوء استفاده دیگران قرار گیرد. حجاب دفاعی است عاقلانه و خود در حکم «علاج واقعه را قبل از وقوع کردن» و پیشگیری از خطر است؛ اما به صورت بسیار مؤقرانه و محترمانه؛ همراه با حفظ عزت نفس و عفت و عصمت و شرافت حقیقی زن که در غیر این سنگر، تحصیلش یا حفاظتش از جمله محالات است.
اینک در این مقام بار دیگر باید یادآور شویم که: هر زن هشیار و بیدار و پاکدل و پاک سرشت، پس از درک «موقعیت دردناک و خطرناک حیاتی و اجتماعی خود در میان انبوهی از وحشیان و درندگان اسیر شهوات خویش» حتی اگر از ترس اهریمنان و برای ایجاد نفرت در آنان به جای حجابی از پارچه سیاه، حجابی از کرباس یا پارچهای مندرس برگزیند و در ملأ عام ظاهر گردد، خلافی نکرده است؛ چرا که بیش از هر چیز برای هر زن شرافتمندی، برخورداری از امنیت و رهایی از تألمات روحی ایجاد شده از وحشیگریهای مردان بیبندوبار حائز کمال اهمیت است؛ نه نگاه و نظر و توجهات مردان و زنان دیگر به جهت پوشش و آرایش جالب توجه او! پس اگر زن مسلمان بهجای آنچنان افراط و تفریطها، از آن میان برای استتار خود از دیدههای تیزبین شهوتبار و ناگوار مردان دیوسیرت، سیاهپوشی را ترجیح دهد، هنوز راه و روش دفاعی ساده و بیتکلفی را انتخاب نموده است که از راه و روش زنان آلمانی و آموزش دفاعی فنی و همراه بردن اسپریهای حامل گازهای اشکآور و اسلحههای گوناگون سرد و مانند آنها به مراتب عاقلانهتر و محترمانهتر است (اردوبادی، 1374، ج 3، ص 75).
8. حجاب و جاذبه
اصولاً ارتباط کمتر و دوری از شیء مطلوب، جذابیت آن را بیشتر میکند. مثلی است معروف که میگوید: «دوری و دوستی»؛ بنابراین پوشش زن جذابیت او را در نظر مخالف بیشتر میکند و تلاش پیگیرش را برای وصال فزونی خواهد بخشید. شکوفایی ذوقهای ادبی، نگارش داستانهایی نظیر لیلی و مجنون و فرهاد و شیرین و... همه در سایه حجاب زن و مهجوری مرد تحقق یافته است؛ پس حتی اگر زنان خواهان تحکیم موفقیت و افزایش محبوبیت خویشند، باید آن را در پناه حجاب به دست آورند (محمدی آشنایی، 1370، ص 41).
آلفرد هیچکاک، با تجربهای که در فن فیلمسازی دارد، میگوید: من معتقدم زن باید مثل فیلمی پرهیجان و پرآنتریک باشد؛ یعنی ماهیت خود را کمتر نشان دهد و بگذارد مرد برای کشف آنها بیشتر به خود زحمت دهد.
زنان شرقی تا چند سال پیش به خاطر حجاب، خودبهخود جذاب مینمودند و همین مسئله جاذبه نیرومندی به آنها میداد؛ اما بهتدریج با تلاشی که زنان این
کشورها برای برابری با زنان غربی از خود نشان میدهند، حجاب و پوششی که دیروز بر زن شرقی کشیده شده بود، از میان میرود و همراه آن از جاذبه جنس او هم کاسته میشود (شیرازی، 1362، ص 78).
9. حجاب و جواهرات
زن ایدهآل اسلام که بهشت جایگاهش خواهد بود، همچون یاقوت و مرجان و سایر جواهرات اصلی است که جواهر فروشان آنها را در پوشش مخصوص قرار میدهند تا همچون جواهرات بدلی بهآسانی در دسترس این و آن قرار نگیرد: «فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ؛ فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ؛ کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ» (الرحمن: 56ـ58): در آنها زنان زیبا و باحیا هستند که پیش از آنان دست هیچکس به آنها نرسیده، گویی یاقوت و مرجانند. کدام با ارزشترند؟
زن ایدهآل قرآن «کامثال اللؤلؤ المکنون»؛ یعنی مروارید پوشیده در صدف یا جواهرات بدلی است که در هر جا بدون پوشش به چشم میخورند (شیرازی، 1362، ص 85).
10. حجاب و حس احترام
باید توجه داشت که هم رفاه حال زن و هم صلاح و مصلحت خود مرد (از نظر سلامت نفس و سعادت واقعی او) در آن است که ارزش وجودی زن را به معیار و الگوهای آسمانی دریابد و درک کند تا در مراعات حریم حرمت او، خود را موظف به خویشتنداری بداند و در این صورت تماس از ورای حجاب همراه با پاکنگری کافی است که هم زن را در جامعه تبدیل به موجودی شایان احترام نماید و هم مرد را از گزند و و آفت دیدار جمال زن ـ که خود در حکم دامی است بر سر راه صاحبان قلوب پاک و آفتی برای صاحبان ایمان واقعی ـ مصون دارد؛ زیرا زیبایی به طور اعم در طبیعت حد و مرزی ندارد و به قول کانت: «زیبایی غایتی است که غایت ندارد» و نمیتوان باور کرد که از کثرت دیدار و برخورد با جمال زن، مردی بتواند آنقدر بدان خو بگیرد و عادت نماید که دیگر کمترین حساسیتی در مقابل هیچ چهره زیبایی از خود نشان ندهد و اگر در غرب مردانی پیدا میشوند که بعد از پشت سرنهادن دوران جوانی سر تا پا آلوده و غرق در شهوات، به زن بیاعتنا هستند، این بیاعتنایی نتیجه عادت به زن نیست، بلکه ناشی از نفرت نسبت به زن است در اثر افراط در بوالهوسی و روابط افراطی نامشروع رایج در غرب که با مسئله «بیاعتنایی از روی خویشتنداری و معرفت و بصیرت نسبت به زن» بسیار فاصله دارد.
ناگفته خود پیداست که اگر مرد از ایمان و تقوای حقیقی بهرهمند باشد، حس احترام او نسبت به زن صرفا از روی درک و فهم و بصیرت و معرفت میتواند باشد که در آن زشتی و زیبایی یا پیری و جوانی زن نمیتواند نقشی داشته باشد؛ همانطور که در تماس محترمانه از ورای حجاب، زشتی و زیبایی زن نمیتواند در ایجاد حس احترام علت و سبب به شمار رود؛ ولی آیا ادعای ایمان و تقوا از هر مردی قابل قول صاحبان افکار و عقول سلیم و آگاه میتواند باشد؟ بلکه باید آثار و علائم چنان ایمان و تقوایی، در تمام اعمال و رفتار و افکار و حالات چنان مردی منعکس و متجلی گردد و نه در یک مورد بخصوص! امتیاز تماس مرد از ورای حجاب در آن است که اگر احترامی هم نسبت به زن مرعی بدارد، مسلم است که آن حس احترام حقیقی بوده و ارتباطی با جمال زن ندارد؛ زیرا از زشتی و زیبایی او خبر ندارد و بالعکس در بیحجابی این مشکل اساسی در روابط اجتماعی زن و مرد همواره باقی است که در رویارویی با زنی که از جمال و زیبایی بهرهای دارد، ناخودآگاه حس احترام و خضوع و خشوعی محیلانه به هر مرد بوالهوسی دست میدهد تا نظر طرف را به خود معطوف دارد، تا آنجا که اگر زنی فاقد چنان امتیازی باشد، با سردی و بی اعتنایی با او برخوردار مینماید و یا با احترام تصنعی و ریایی روبرو میشود که مفهوم مخالفش به سهم خود چیزی جز هتک حرمت و تحقیر و توهین به زن نمیتواند باشد.
زیرا به زبان خود گویای این حقیقت است که از نظر وی زن تنها به خاطر جمالش ارزش دارد و بس و گرنه چنگی به دل نمیزند! و این بزرگترین تحقیرها و توهینهاست به عالم بانوان که اگر از جوانی و جمال و زیبایی بهرهمند بودند، در پیش هر مردی عزیزند و گرنه موجودی هستند پست و بیارزش! (اردوبادی، 1374، ج 3، ص 169 و 170)
11. حجاب و سلامت جسمانی
حجاب، زمینه فساد را که عامل اصلی بیماریهای مقاربتی است، از بین میبرد و از این طریق نقش خود را در سلامت جسمانی افراد جامعه ایفا مینماید. به آمار ذیل توجه نمایید. اگرچه از زمان انتشار آن مدتها گذشته است، ولی بهخوبی گویای یکی از عوارض فساد میباشد. طبق تحقیقاتی که در ایالات متحده به عمل آمده، روی هم رفته نود درصد مردم این کشور به بیماریهای مقاربتی مبتلا میشوند. از این رقم عدهای که در بیمارستانهای رسمی آمریکا معالجه میشوند، بالغ بر 360 هزار نفر میباشند. از تمام بیمارستانهای ایالات متحده 650 بیمارستان تنها به امراض مقاربتی اختصاص داده شده است؛ در حالی که معادل یک و نیم برابر افرادی که در این بیمارستانها معالجه میشوند، به پزشکهای خانوادگی و خصوصی مراجعه مینمایند (محمدی آشنایی، 1370، ص 45).
سالانه 30 الی40 هزار کودک بر اثر بیماریهای مقاربتی موروثی میمیرند و میزان تلفاتی که از این بیماریها در ایالات متحده ناشی میشود، از مجموع کلیه امراض مختلف غیر از سل بیشتر است (همان).
دکتر آمبروس لینگ که از مقامات صلاحیتدار درباره بیماریهای آمیزشی است، اعلام کرد از سال 1957 به بعد بیماریهای آمیزشی در بین جوانان کم سال افزایش قابل ملاحظهای یافته است. در میان پسران 15 تا 19 سال 3/67 و مقدار افزایش در میان دختران که همین سن را دارند، 4/65 درصد شده است (همان).
12. حجاب و شجاعت حقیقی
حال با در نظر گرفتن اصول و با دسترسی به مسلمات نامبرده فوق، باید روشن شود که آیا حجاب نشانه جبن و ترس یا معلول سوءظن بیجا نسبت به مرد بوده و متقابلاً بیحجابی در زن عادی نیز نتیجه شجاعت و شهامت است و یا واقعیت امر به غیر از این تواند بود؟
پاسخ روشن است و نیازی به بحث و استدلال نیست که شهامت و شجاعت کذایی در زن بیحجاب یا نتیجه غفلت و جهالت اوست و یا معلول سنخیت روحی او با روح مرد؛ یعنی نتیجه تغییر و تحول روحی و دوری از فطرت اولیه پاک زن تحت تأثیر شرایط زمان، که نه متوجه تحقیرها و توهینها و کم حرمتیهای ناشی از نگاههای آلوده مردان لاقید و لاابالی میگردد و نه نگران از دست دادن مواهب روحی و طبیعی خود، آنهم به حدی که بهراحتی قادر است نگاههای شهوانی مردان را تحمل نماید و یا از روی کوتهفکری و غفلت و جهالت، نظر و نگاه آلوده همه مردان را تأویل و تفسیر نموده، حمل بر صحت نماید تا در نتیجه، در برخورد و تماس مستقیم با مردان مختلف کمترین احساس ناراحتی ننماید؟ (اردوبادی، 1374، ج 3، ص 187)
آیا با وجود این همه گزارش و آمارهای مستند نامبرده در مورد عدم امنیت کامل برای زن در سرتاسر جهان، میتوان پذیرفت که خوشبینی و یا چنان شجاعت زن در این مقام از روی واقعبینی و مآل اندیشی بوده و از اصالت کاملی برخوردار است! بالعکس معلول جهالت و ناآگاهی و بیخبری زن بیحجاب و یا محصول انحراف و بلکه انحطاط روحی و اخلاقی در زن است، آن هم به حدی که از درک فساد نیت و آلودگی نگاههای شهوانی مرد، به علت سنخیت روحی، احساس هیچگونه ناراحتی و ناامنی نمینماید و بلکه برعکس خود نیز از آن احساس خوشی و خرسندی میکند! که به سهم خود گواه است بر فاسد شدن روح زن و ضایع شدن مواهب خدادادی او و تغییر ماهیتش و بالاخره گم کردن «شخصیت و هویت» اصلی خویش در لابلای مفاسد اخلاقی جامعه؛ و این نیست مگر محصول شجاعتی ناشی از جهالت!
همچنین است معنی ترس زن باحجاب از مرد، به علت علم و آگاهی از غایت مراتب ناامنی ظاهری و باطنی از ناحیه مردی که به این سادگی نمیتواند میل خود را مهار کند و از جمال هر زنی در گذرد و نیز مراقبتها و پیشبینیهای لازم و پیشگیری از ناامنیهایی است که در ذات چنین ترس و خوفی خود ناشی از دو امتیاز روحی و اخلاقی موجود در او است:
یکی شهامت و شجاعتی است که در مهار نفس و پیشگیری از خودنمایی و عرضه خود به هر مرد و نامردی دیده میشود و دیگری حصول علم و معرفت در احوال خود و دیگران و درک موقعیت زمانی خویش است؛ یعنی با علم و آگاهی کامل نسبت به ناامنی جهان و درک ارزشها و سرمایههای والای خدادادی (عفت و عصمت و عاطفه) در مقام دفاع از عزت و شرف و ارزش و احترام خود و حفظ کامل عفت و عصمتش، حجاب را به عنوان سنگر دفاعی و وسیله مقابله با آن شهوات و هوسهای حیوانی اغیار، انتخاب مینماید؛ پس مسلم است که وقتی «خوف یا ترس» از روی معرفت حاصل شود، میتواند خود از شجاعت سرچشمه بگیرد؛ بخصوص وقتی که زن حد اعلای شجاعت را در اعمال و رفتار خود عملاً نیز نشان داده باشد؛ چه اینکه خود حجاب نشانه اعراض از خودنمایی و عرضه زن است به مرد بیگانه.
بنابراین شجاعت و شهامت واقعی از آن زنی است که از عهده مهار نفس برآید و از میل خودنمای و جلب نظر مردان با پوشش و آرایش شهوتانگیز در جامعه بپرهیزد و به قول گاندی: «خود را به منظور جلب شهوت مرد نیاراید و زیر ننگ چنین خفتی نرود» و آنگاه که از عهده نفس امارهای برآمد ـ که او را به سبب دسترسی به امتیازاتی چون جمال و مال و منال و زر و زیور و پوشش بدننما و آرایش شهوتانگیز از خود بیخود کرده و وادار میساخت تا با عرضه کردن خود به بدترین وضعی، آتش حسرت در دل پیر و جوان بیفروزد ـ میتوان گفت در چنین شرایطی او از یک شجاعت واقعی و شهامت اخلاقی حقیقی برخوردار است؛ و برعکس ترسو و جبون و بزدل و بیشخصیت زنی است که میترسد اگر مردان بیگانه ولو از روی میل و شهوت، عنایتی به او نکرده و نسبت به او بیاعتنا باشند، او از جرگه آدمیت خارج شود و به دست فراموشی سپرده شود؛ پس ترسو، جبون و محروم از فضیلت روحی و اخلاقیِ «شهامت و شجاعت»، زنی است که از خود رأی و ارادهای نداشته باشد و از ادراک درست و اعتماد به نفس آنقدر محروم مانده باشد که اینک دهنبین و سردرگم و تابع اراده دیگران گشته است و چون او از خود تصمیم و اراده مستقلی ندارد، در انتظار نشسته است تا دیگران برایش تصمیم بگیرند.
اما با بیحوصلگی تمام از این انتظار ظاهرا طولانی، خود با پوشش و آرایش شهوتانگیز، در هر حال میخواهد نظر مردان بیگانه را به خود جلب نماید؛ بنابراین اگر زن در جستوجوی جا و مقام ارزشمند حقیقی خود در جامعه است و میخواهد همواره محترمانه مورد توجه همگان باشد و به صورت واقعی از احترام لازم در جامعه برخوردار باشد، در این صورت ابتدا باید از شهامت کذایی (بیحجابی و انواع بیعفتیها) صرف نظر نماید و قبل از همه، خود، عنایتی به حفظ عفت و عزت نفس خویش داشته باشد و پس از مهار کردن میل و هوس «خودنمایی» با پوشش و آرایش و ادا و اطوار تحریکآمیز که از جمله عوارض روحی همه زنان خودخواه و از خودراضی است، قهرا در سایه پاکی و پاکدامنی به فضیلت مهمی بهمانند شهامت اخلاقی و عفت و عصمت و عزت نفس، دست خواهد یافت که از جمله نشانههای مسلم شجاعت و شهامت حقیقی به شمار میرود (اردوبادی، 1374، ج 3، ص 189ـ193).